بنام او
بياد تو
ميخوام امروز در مورد اينكه چرا اسم وبلاگم رو گذاشتم عشقهاي عرفاني حرف بزنم .
آدما معمولا شعرها ، دوست داشتنها و دوستيها ، و احساسات خودشون رو عشق نام ميذارن
و زياد بهشون اهميت نميدن
اما بعدها به يك حس دروني خاصي ميرسن كه اون شعرها و دوست داشتنها يه رنگ ديگه اي براشون پيدا ميكنه
حسون حالت محجوبي پيدا ميكنه
پاك ميشه و به اين نتيجه ميرسه كه عشق آدما عرفاني و ملكوتيه
منم نظرم همينه و دوست داشتم بنويسم :
عشقهاي عرفاني
به نظر شما چقدر ما آدمها رفتارم اينجوريه ؟ چقدر عشقها برامون ملكوتي و عرفانيه ؟
چقدر برامون مهم پاك بودنش رو ؟

عاشق شده ام بر تو ،تدبير چه فرمائي
از راه صلاح آيم يا از سر رسوائي
در دوستي ات شهري ، گشتند مرا دشمن
بر من كه كند رحمت ؟ گر هم تو نبخشائي
هر جا كه تو را بينم ، دست من و زلف تو
داني كه مهم نبود ، بر عاشق رسوائي
زين سان كه منم بي دردو از تو مبادا كس
نه دسترسي بر تو ، بي تو - نه - شكيبائي

:: بازدید از این مطلب : 718
|
امتیاز مطلب : 483
|
تعداد امتیازدهندگان : 144
|
مجموع امتیاز : 144